loading...

💗*ماه_تیسا*💗

🎶دختری در من ساز امیدواری می نوازد🎶

بازدید : 243
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 8:38

امروز شیفت صبح بودم ، وقتی رسیدم سرکار رفتم به بچه‌های شب کار سر بزنم که سه تایی شروع کردن به تعریف کردن در مورد شیفت شب بسیار شلوغی که داشتن ، یجوری که اصلا به هم مجال نمی‌دادن همزمان که یکی داشت تعریف می‌کرد اون یکی شروع می‌کرد ، تو حرف هم می‌پریدن ، سه تایی حرف می‌زدن نمی‌دونستم چی به چیه کی به کیه !

ث گفت خوب شد تو اومدیا ! دردامون مونده بود تو دلمون

ف اومد کنارم ایستاد مشتش رو باز کرد و گفت : ببین

نگاه کردم کف دستش یه تیکه از سمپلر ( ابزار آزمایشگاه ) شکسته بود داشت می‌رفت که به رئیس بگه شکونده

منم گفتم چیزی نمی‌شه نگران نباش

با بچه‌ها خداحافظی کردم و رفتم سرکارم و شیفت رو تحویل گرفتم که استاد اومد پایین و گفت سمپلر رو الان درست می‌کنم درستش کرد و گفت ببرم تحویل ف بدم ببینه و دیگه گریه نکنه گفتم چی ؟ مگه داره گریه می‌کنه ؟ چرا گریه می‌کنه ؟

غیرتی شدم !!!

رفتم طبقه بالا تو راه پله سوپروایزر رو دیدم گفتم : اصلا کارتون درست نیست یکی رو به گریه بندازین بالاخره پیش میاد

اون بنده خدام گفت : من ؟ بخدا کار من نبود

گفتم : با لحن خوبتر هم می‌شه تذکر داد به هر حال شما می‌تونستین نذارین اینجوری بشه

رفتم دیدم ف عین ابر بهار گریه می‌کنه انگار رئیس بهش گفته باید بخری بیاری ! بعد گفته نه چون اول زندگیته تو نخر من خودم می‌خرم اینم بهش بر خورده !!! گفته لحنش از اول تا آخر تحقیر آمیز بوده

رئیس بهش گفته : تو بیت المال رو شکوندی

خب ...

اینجا باید بگم که همکار ما نه از روی عمد بلکه سهوا باعث شکسته شدن سمپلر شده که کاملا طبیعیِ و ممکنِ پیش بیاد !

اما رئیس جان که انقدر بیت المال براشون مهمِ !

چطور زمانی که صبحانه صبح کارها دائما به غارت می‌رفت و آخرش یکی تحمل نکرد و رفت حراست و گفت دوربین آشپزخونه رو بازبینی کنن اول یکی از کارمندای پاتولوژی دیده شده که اومده کل تخم مرغ آب پز‌ها رو ریخته تو نایلون برده تو اتاقش ( جز تخم مرغایی که موقع آب پز شدن ترک برداشته بودن )

و همین رئیس محترم هم نون لواش‌ها و پنیرخامه ای‌ها رو برداشته !

اینا بیت المال نبودن نه ؟؟؟

فقط سمپلر بیت المال بوده؟

و اینکه طرف گفته باشه می‌خرم میارم دیگه واسه چی تحقیرش می‌کنی ؟

شمایی که سنت و تجربه ات چهار برابرش بود !

اصلا اهل بحثای سیاسی نبودم

اما ...

جدیدا تو خونه فقط حرفای سیاسی می‌زنم ! مامان ع می‌گه باید بیام بیمارستان ببینم تو با کی نشست و برخاست داری انقدر سیاسی شدی!

گفتم : با هیچکس ، می‌دونی که تاثیرپذیری ندارم

فقط دیدم باز شده و فلاکتی که اسیرشیم رو خیلی دقیق تر می‌بینم !

کلی حرف زدم در مورد رفتن و اشخاص و اوضاع و غیره و غیره و غیره

با چشمای گرد شده نگاهم کرد و گفت : یعنی این واقعا تویی که داری این حرفا رو می‌زنی ؟

گفتم : آره ... من ! ام.

ب ر ب ب
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی